word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
example - مثال
-
زمان بیشتری نیاز است تا نیروها و تجهیزات با شرایط بیابانی سازگار شوند.
-
ما غیرممکن بودیم که خودمان را با شرایط کاری جدید وفق دهیم.
-
مدافع عنوان قهرمانی با گذراندن یک ماه گذشته در فلوریدا با نور خورشید 90 درجه فارنهایت سازگار شده است.
-
چرا در انگلستان مدام باران می بارد؟ نگران نباشید - به زودی خو خواهید گرفت.
synonyms - مترادف
-
adapted
سازگار
-
استفاده شده
-
accustomed
عادت کرده
-
adjusted
تنظیم شده
-
familiarisedUK
آشنا شده انگلستان
-
familiarizedUS
آشنا ایالات متحده
-
orientated
جهت گیری
-
oriented
جهت دار
-
seasoned
چاشنی شده
-
acclimated
سازگار
-
acculturated
فرهنگی شده
-
accultured
با فرهنگ
-
inured
بیمه شده است
-
hardened
سخت شده
-
habituated
عادت کرده