word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
example - مثال
-
اگر به ورزش عادت ندارید مفاصل شما ممکن است روز بعد درد بگیرند.
-
دستانم از حمل این کیف درد می کند.
-
پشتم پس از جابجایی آن جعبه های سنگین در تمام طول روز واقعاً درد می کند.
-
بعد از کلاس تمرینم تمام بدنم درد می کرد
-
او درد می کند و می لرزد. بنابراین من او را به رختخواب فرستادم.
synonyms - مترادف
-
صدمه
-
smarted
هوشمند
-
smort
باهوش
-
smorten
خفه کردن
-
stung
نیش زد
-
throbbed
ضربان دار
-
tingled
گزگز
-
burned
سوخته
-
burnt
سوخته
-
twinged
پیچ خورده
-
cramped
تنگ
-
pained
دردناک
-
pounded
کوبیده شد
-
gnawed
جویده شده
-
gnew
گند زد
antonyms - متضاد
-
helped
کمک کرد
-
alleviated
تسکین یافته است
-
treated
تحت درمان
-
nursed
پرستاری کرد
-
attended
حضور داشتند
-
cured
درمان شد
-
healed
شفا یافت
-
palliated
تسکین یافته
-
relieved
راحت شد
-
soothed
آرام کرد
-
succoredUS
ایالات متحده را حمایت کرد
-
allayed
رفع کرد
-
doctored
دکتر شده
-
mollified
نرم شده
-
nourished
تغذیه کرد