word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
به روش گفته شده رفتار کند
-
انجام کاری برای هدفی خاص یا حل مشکلی.
-
تا اثر داشته باشد.
-
برای اجرای بخشی در یک فیلم بازی. و غیره..
-
رفتار کردن در یک خاص معمولا بد مسیر.
-
کاری که شما انجام می دهید
-
رفتاری که احساسات یا نیات واقعی شما را پنهان می کند.
-
شخص یا گروهی که یک قطعه کوتاه را در یک نمایش اجرا می کند. یا قطعه ای که اجرا می کنند.
-
بخشی از یک نمایشنامه یا اپرا
-
a law or formal decision made by a parliament or other group of people who make the laws for their country.
قانون یا تصمیم رسمی که توسط پارلمان یا گروه دیگری از افرادی که قوانین کشور خود را وضع می کنند، گرفته می شود.
-
انجام کاری برای هدفی خاص یا به روشی خاص.
-
برای بازی در یک فیلم بازی. یا برنامه تلویزیونی
-
قانونی که توسط کنگره یا مجلس دیگری وضع شده است.
-
one of a set of short performances that are parts of a show. or the person or group who performs one of these parts.
یکی از مجموعه اجراهای کوتاهی که بخشی از یک نمایش است. یا شخص یا گروهی که یکی از این قسمت ها را انجام می دهد.
-
یک اکت نیز یکی از بخش های اصلی نمایشنامه یا اپرا است.
-
کاری که کسی انجام می دهد
-
قانون یا تصمیم رسمی که توسط مجلس یا گروه دیگری از قانونگذاران منتخب اتخاذ شده است.
-
آنقدر خوب بودن که بعید است کسی یا چیزی که بعد از آن بیاید به همان اندازه خوب باشد.
-
بهره بردن یا درگیر شدن با چیزی که شخص دیگری شروع کرده است.
-
خود را سازماندهی کنید تا کارها را به روشی مؤثر انجام دهید.
-
انجام کاری به قصد رسیدن به یک نتیجه خاص.
-
انجام کاری با این باور که کار درستی است.
example - مثال
-
وقتی سقوط را دید. پسر جوان بسیار مسئولانه عمل کرد و با پلیس تماس گرفت.
-
سعی کنید با اطمینان عمل کنید. حتی اگر عصبی هستید
-
شما باید سریع عمل کنید وگرنه شانس خود را از دست خواهید داد.
-
بسیار مهم است که اکنون قبل از جدی شدن مشکل اقدام کنید.
-
دادگاه تصمیم گرفت که شرکت ها غیرقانونی عمل کرده اند.
-
علیرغم آنچه شما فکر می کنید. من فقط به نفع شما عمل می کنم.
-
کل نمایشنامه به طرز وحشتناکی اجرا شد.
-
قتل او اقدامی ظالمانه و وحشیانه بود.
-
کلمه پرواز دو معنای متفاوت دارد: سفر با هواپیما. و عمل فرار
-
The law specifically forbids acts of this kind.
قانون به طور خاص اعمال از این نوع را ممنوع می کند.
-
جورج صلیب به غیرنظامیان بریتانیایی برای اعمال شجاعانه اعطا می شود.
-
It was an act of extraordinary irresponsibility to leave someone who wasn`t properly trained in charge of the machine.
این یک عمل غیرمسئولیتی خارق العاده بود که فردی را که به درستی آموزش ندیده بود مسئول دستگاه رها کنیم.
-
شخصیتهای اصلی در بیشتر قسمت دوم، خارج از صحنه هستند.
-
بهترین بخش صحنه نمایش او تأثیر درخشان الویس پریسلی بود.
-
من دیشب بدترین بازی کمدی را دیدم که تا به حال دیده ام - کاملاً وحشتناک بود!
-
او یک عمل شجاعانه انجام داد. اما می دانم که او کاملاً ترسیده بود.
-
آنها ممکن است بسیار مودب و دوستانه به نظر برسند. اما این فقط یک عمل است
synonyms - مترادف
-
deed
سند - سند قانونی
-
عمل
-
exploit
بهره برداری
-
feat
شاهکار
-
عمل
-
کارایی
-
doing
در حال انجام
-
حرکت
-
undertaking
تعهد
-
دستاورد
-
accomplishment
دستاورد
-
گام
-
ژست
-
maneuverUS
مانور ایالات متحده
-
manoeuvreUK
مانور انگلستان