word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
example - مثال
-
جمعیت حاضر در راهپیمایی روز جمعه فحاشی کردند.
-
پس از رژه سخنرانی های تحسین آمیز اعضای کمیته. او سوالاتی را مطرح کرد.
-
او کمتر از مؤسسه اسمیتسونیان تحسین می کند.
synonyms - مترادف
-
complimentary
تعارفی
-
laudatory
ستایش آمیز
-
commendatory
ستودنی
-
approving
تایید کردن
-
glowing
درخشان
-
congratulatory
تبریک می گویم
-
applauding
کف زدن
-
enthusiastic
مشتاق
-
sympathetic
دلسوز
-
flattering
چاپلوس
-
admiring
تحسین کردن
-
panegyrical
پانژیکال
-
laudative
ستودنی
-
appreciative
قدردان
-
favorableUS
مطلوب ایالات متحده
antonyms - متضاد
-
disparaging
تحقیر کننده
-
unflattering
ناخوشایند
-
contemptuous
تحقیرآمیز
-
slighting
کوچک کردن
-
derogatory
تحقیر کننده
-
scornful
تمسخر آمیز
-
belittling
تحقیر کردن
-
بحرانی
-
deprecatory
تحقیر کننده
-
insulting
توهین آمیز
-
disdainful
تحقیر کننده
-
abusive
بد لحن
-
scathing
کوبنده
-
توهین آمیز
-
derisive
تمسخر آمیز