word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
example - مثال
-
من معمولاً هنگام انتخاب تعطیلاتم خیلی اهل ماجراجویی نیستم.
-
لیدیا فردی است که همیشه روحیه ماجراجویی داشته است.
-
بیا - کمی ماجراجوتر باش! شما همیشه مرغ و چیپس را انتخاب می کنید!
-
به جای اینکه همیشه در هتل بمانید. می خواستیم بیرون برویم و ماجراجو باشیم.
-
او به دنبال یک همراه ماجراجو است تا با او در چین کولهپشتی کند.
synonyms - مترادف
-
daring
شجاعانه
-
bold
پررنگ
-
audacious
جسور
-
brave
شجاع
-
courageous
شجاع
-
venturesome
جسور
-
gutsy
جسور
-
fearless
بی باک
-
intrepid
بی باک
-
enterprising
مبتکرانه
-
valiant
شجاع
-
dauntless
سرانداز
-
heroic
قهرمانانه
-
daredevil
جسور
-
adventuresome
ماجراجویی