word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
شامل افرادی که با یکدیگر مخالف یا مخالف هستند.
-
involving opposition or disagreement.
شامل مخالفت یا اختلاف نظر
-
an adversarial activity. process. etc. involves arguments or disagreements between two or more people or organizations.
یک فعالیت خصمانه روند. و غیره شامل بحث یا اختلاف نظر بین دو یا چند نفر یا سازمان است.
-
relating to a legal process in which lawyers present facts for and against someone who is accused of a crime.
مربوط به یک روند قانونی است که در آن وکلا حقایقی را به نفع و علیه کسی که متهم به جرمی است ارائه می کنند.
example - مثال
-
در دوران قدیم سیاست خصمانه دو حزبی. رای دادن آسان بود
-
وکلا از خصومت بودن لذت می برند.
-
The culture of litigation which is so prevalent means we are living in a much more adversarial environment nowadays.
فرهنگ دعوی قضایی که بسیار رایج است به این معنی است که امروزه ما در یک محیط بسیار خصمانه تری زندگی می کنیم.
-
It is hoped that recent changes to the law will minimize the sometimes adversarial nature of management-labor relations.
امید است با تغییرات اخیر قانون، ماهیت گاه خصمانه روابط مدیریت و کار به حداقل برسد.
-
an adversarial system/process
یک سیستم/فرآیند متخاصم
synonyms - مترادف
-
hostile
خصومت آمیز
-
antagonistic
آنتاگونیست
-
unfriendly
غیر دوستانه
-
unsympathetic
بی همدردی
-
inimical
خصمانه
-
inhospitable
غیر مهمان نواز
-
منفی
-
adversary
حریف
-
jaundiced
زرد شده
-
antipathetic
ضد درد
-
opposed
مخالف
-
opposing
مخالف
-
mortal
فانی
-
combative
رزمنده
-
confrontational
تقابلی