word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
example - مثال
-
آنها در مورد توصیه سفر با قطار توافق کردند.
-
او نگران این بود که سه خواهرش با هم زندگی کنند.
-
من نگران مفید بودن یک قهوه در اواخر روز هستم.
synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
-
imprudence
بی تدبیری
-
inadvisability
توصیه ناپذیر بودن
-
inexpedience
بی مصلحتی
-
inexpediency
عدم مصلحت
-
injudiciousness
بی احتیاطی
-
unwisdom
بی خردی
-
foolishness
حماقت
-
rashness
عجول بودن
-
indiscretion
بی احتیاطی
-
unintelligence
بی هوشی
-
carelessness
سهل انگاری - بی دقتی
-
impulsiveness
تکانشگری
-
recklessness
بی پروایی
-
stupidity
حماقت
-
irresponsibility
بی مسئولیتی