word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
example - مثال
-
او با محبت به نوه هایش سلام کرد.
-
این ماشین با محبت به نام جورج شناخته می شد.
-
سازندگان فیلم با محبت در مورد همه شخصیت های فیلم خود صحبت می کنند.
synonyms - مترادف
-
lovingly
عاشقانه
-
fondly
با محبت
-
warmly
به گرمی
-
adoringly
عاشقانه
-
devotedly
فداکارانه
-
ardently
مشتاقانه
-
dotingly
با دلسوزی
-
earnestly
با جدیت
-
passionately
پرشور
-
reverently
با احترام
-
appreciatively
با قدردانی
-
admiringly
با تحسین
-
respectfully
با احترام
-
endearingly
دوست داشتنی
-
loyally
وفادارانه
antonyms - متضاد
-
unkindly
نامهربانانه
-
discourteously
بی ادبانه
-
harshly
به شدت
-
inconsiderately
بی ملاحظه
-
thoughtlessly
بدون فکر
-
cruelly
بی رحمانه
-
malevolently
بدخواهانه
-
maliciously
بدخواهانه
-
meanly
به معنای
-
spitefully
کینه توزانه
-
unsympathetically
غیر دلسوزانه
-
egotistically
خودخواهانه
-
selfishly
خودخواهانه
-
uncaringly
بی توجه
-
callously
با سنگدلی