word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
example - مثال
-
Perhaps the public doesn`t care about adultery. and thinks the press is attacking politicians merely for its own aggrandizement.
شاید مردم به زنا اهمیتی نمی دهند. و فکر می کند که مطبوعات صرفاً برای بزرگنمایی خود به سیاستمداران حمله می کنند.
-
این دولت به دنبال خنثی کردن هر تلاشی برای روشن کردن قدرت خود است.
-
هدف آنها ارضای خواسته های خود و قدرت جویی و تعالی اجتماعی است.
-
آنها نباید از اختیارات خود برای تمجید یا منافع شخصی سوء استفاده کنند.
synonyms - مترادف
-
boasting
فخر فروشی
-
braggadocio
braggadocio
-
embellishment
آراستگی
-
exaggeration
اغراق
-
overstatement
اغراق
-
puffery
پف کرده
-
elevation
ارتفاع
-
ennoblement
شرافت بخشیدن
-
exaltation
تعالی
-
glorification
تجلیل
-
tribute
احترام
-
aggrandization
بزرگنمایی
-
praising
ستایش کردن
-
aggrandisementUK
بزرگنمایی انگلستان
-
apotheosis
آپوتئوز
antonyms - متضاد
-
understatement
کم بیان کردن
-
meiosis
میوز
-
restraint
خویشتن داری - خودداری - پرهیز
-
antisensationalism
ضد حسگرایی
-
understatedness
کم بیانی
-
restrained statement
بیانیه ممتنع
-
underestimation
دست کم گرفتن
-
underplaying
کم بازی کردن
-
trivialization
بی اهمیت جلوه دادن
-
litotes
litotes
-
deflation
کاهش تورم
-
deterioration
زوال
-
compression
فشرده سازی
-
کاهش می یابد
-
نزول کردن