word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
فلزی که از اختلاط دو یا چند فلز به دست می آید. یا یک فلز و یک ماده دیگر.
-
مخلوط کردن یک فلز با یک یا چند فلز دیگر برای تشکیل یک ماده جدید.
-
با چیزی مخلوط کردن و تغییر دادن اغلب به گونه ای که ارزش آن را بدتر یا کم ارزش تر می کند.
-
فلزی که از اختلاط دو یا چند فلز با هم ساخته می شود. یا یک فلز و یک ماده دیگر
example - مثال
-
The process for hardening uranium is believed to involve alloying it with titanium and then cooling.
اعتقاد بر این است که فرآیند سخت شدن اورانیوم شامل آلیاژ کردن آن با تیتانیوم و سپس خنک شدن است.
-
Pure gold is too soft for ordinary use and is typically hardened by alloying it with copper or other base metals.
طلای خالص برای استفاده معمولی بسیار نرم است و معمولاً با آلیاژ کردن آن با مس یا سایر فلزات پایه سخت می شود.
-
پتانسیل دستاوردهای سیاسی برای نامزد با ریسک همراه است.
-
هر گل رز یک خار دارد این معنی را می رساند حتی بهترین چیزها با بد آلیاژ می شوند.
synonyms - مترادف
-
مخلوط
-
blend
مخلوط کردن
-
ترکیبی
-
compound
ترکیب
-
fusion
ذوب
-
amalgam
آمالگام
-
amalgamation
ادغام
-
composite
کامپوزیت
-
مخلوط کردن
-
synthesis
سنتز
-
meld
مخلوط کردن
-
admixture
مخلوط
-
intermixture
مخلوط کردن
-
اتحاد. اتصال
-
emulsion
امولسیون
antonyms - متضاد
-
تقسیم
-
separation
جدایش، جدایی
-
severance
جدایی
-
عنصر
-
عنصر طبیعی
-
sundering
جدا کردن
-
parting
فراق
-
detachment
کناره گیری
-
permutation
جایگشت
-
بخش
-
تحلیل و بررسی
-
disorganizationUS
بی سازمانی ایالات متحده
-
disorganisationUK
سازماندهی بریتانیا
-
breakup
جدایی
-
disconnection
قطع ارتباط