word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
example - مثال
-
شما به چیزی برای نوشیدن نیاز دارید - غذا به اندازه کافی ادویه دار و شور است.
-
25 سال قانونگذاری او را واجد شرایط می کند.
-
بسیاری از داستان ها به خوبی نشان می دهند که چرا داستان های ترسناک یک شکل زنده باقی می ماند.
-
آن اتاق های عمومی بزرگ مبله کامل با نیمکت های مخملی
synonyms - مترادف
-
به طور کامل
-
bountifully
فضلا
-
generously
سخاوتمندانه
-
lavishly
با وقار
-
liberally
آزادانه
-
خوب
-
unstintingly
بی اختیار
-
abundantly
به وفور
-
bounteously
سخاوتمندانه
-
capaciously
با ظرفیت
-
به صورت کامل
-
copiously
فراوان
-
extensively
به طور گسترده
-
freehandedly
آزادانه
-
freeheartedly
با دل آزاد
antonyms - متضاد
-
inadequately
به طور ناکافی
-
insufficiently
به اندازه کافی
-
parsimoniously
با صرفه جویی
-
poorly
ضعیف
-
sparsely
به صورت پراکنده
-
stingily
بخیل
-
thinly
به صورت نازک
-
ungenerously
سخاوتمندانه
-
illiberal
غیر لیبرال
-
meagrely
ناچیز
-
scantily
به طور ناچیز
-
skimpily
کم مصرف
-
incompletely
به طور ناقص
-
بد
-
deficiently
به طور ناقص