word - لغت
amputate
||
قطع کردن
part of speech - بخش گفتار
verb
||
فعل
spell - تلفظ
ˈæm.pjə.teɪt
UK :
ˈæm.pjə.teɪt
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
example - مثال
-
مجبور شدند پایش را قطع کنند تا او را از زیر آوار نجات دهند.
-
در این موارد چاره ای جز قطع عضو نیست.
-
[ T ]
[T]
-
پزشکان مجبور شدند پای او را از زیر زانو قطع کنند.
-
[ U ]
[ U ]
-
سرمازدگی منجر به قطع سه انگشت شد.