word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
example - مثال
-
The bear was shot with a dart to anaesthetize and sedate her so she could be transported to the forest preserve.
خرس با دارت مورد اصابت گلوله قرار گرفت تا او را بیهوش و آرام کند تا بتواند به حفاظت از جنگل منتقل شود.
-
چرا بیمار را بیهوش نکرده و زخم هایش را پاک نکرده اید؟
-
دکتر چشمم را بیهوش کرد و چند قطره چشمی به من داد که خیلی کمک می کند.
synonyms - مترادف
-
drugging
مصرف مواد مخدر
-
narcotizing
مواد مخدر
-
medicating
داروسازی
-
anesthetizingUS
بیهوش کننده آمریکا
-
treating
درمان
-
doping
دوپینگ
-
dosing
دوز
-
fixing
تثبیت
-
hitting
ضربه زدن
-
doping up
دوپینگ
-
dosing up
دوز کردن
-
giving drugs to
دادن دارو به
-
giving opiates to
دادن مواد افیونی به
-
تجویز یک دارو
-
giving an anaesthetic to
دادن داروی بی حسی به