word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
فاعل فاعل ازتجزیه و تحلیل
-
مطالعه یا بررسی دقیق چیزی به منظور کشف یا درک بیشتر در مورد آن.
-
to examine a substance. especially by separating it into its parts. in order to discover what it is or contains.
برای بررسی یک ماده مخصوصاً با جدا کردن آن به قطعات آن. به منظور کشف آنچه هست یا حاوی.
-
to examine or treat someone using psychoanalysis (= an attempt to examine a person`s unconscious mind to discover the hidden causes of their emotional or mental problems).
معاینه یا معالجه شخصی با استفاده از روانکاوی (= تلاش برای بررسی ضمیر ناخودآگاه شخص برای کشف علل پنهان مشکلات عاطفی یا ذهنی او).
example - مثال
-
The data was analysed according to neighbourhoods. but other key variables like credit rating. job history. and marital status were ignored.
داده ها بر اساس محله ها مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. اما سایر متغیرهای کلیدی مانند رتبه اعتباری. سابقه شغلی و وضعیت تاهل نادیده گرفته شد.
-
این نرم افزار برای تجزیه و تحلیل داده های بازاریابی استفاده می شود.
-
We analysed the stock performance of the 10 companies with the highest-paid CEOs over a 7-year period.
ما عملکرد سهام 10 شرکت با بالاترین دستمزد مدیران عامل را در یک دوره 7 ساله تجزیه و تحلیل کردیم.
-
نویسنده به دقت نقاط قوت و ضعف رژیم را تحلیل می کند.
-
از بحث در مورد فیلم لذت بردیم. تجزیه و تحلیل شخصیت ها و انگیزه های آنها
-
دانشمندان پزشکی قانونی در حال تجزیه و تحلیل DNA و اثر انگشت یافت شده در صحنه هستند.
-
آموزش روانکاوی مستلزم آن است که خود کارآموز باید تحلیل شود.
synonyms - مترادف
-
احساس
-
آزمایش کردن
-
checking
چک کردن
-
examining
معاینه کردن
-
inspecting
در حال بازرسی
-
investigating
در حال بررسی
-
probing
کاوشگری
-
analyzingUS
تجزیه و تحلیل ایالات متحده
-
assessing
ارزیابی
-
evaluating
ارزیابی کردن
-
exploring
کاوش
-
trying
تلاش کردن
-
trying out
امتحان کردن
-
دویدن دست
-
palpating
لمس کردن
antonyms - متضاد
-
synthesisingUK
سنتز انگلستان
-
synthesizingUS
سنتز ایالات متحده
-
arranging
سامان دادن
-
joining
پیوستن
-
incorporating
گنجاندن
-
combining
ترکیب کردن
-
producing
تولید
-
making
ساخت
-
creating
پدید آوردن
-
fusing
ذوب شدن