word - لغت
angled
||
زاویه دار
part of speech - بخش گفتار
adjective
||
صفت
spell - تلفظ
ˈæŋ.ɡəld
UK :
ˈæŋ.ɡəld
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
example - مثال
-
عبور از خیس. عرشه زاویه دار کشتی دشوار بود.
-
او به طرز ماهرانه ای یک ضربه سر زاویه دار را در گوشه دروازه قرار داد.
-
پنل های خورشیدی بر روی سقف زاویه دار نصب می شوند.