word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
each.
هر یک.
-
each.
هر یک.
-
each.
هر یک.
example - مثال
-
در شرایط خوب. عروسک های این دوره به قیمت 500 پوند به فروش می رسند.
-
در شرایط خوب. عروسک های این دوره به قیمت 500 دلار به فروش می رسند.
-
آنها هر کدام فقط 35 سهم گرفتند.
-
ارزش این قراردادها بین 300.000 تا 400.000 دلار بود.
synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
-
به طور کلی
-
با یکدیگر
-
collectively
به صورت جمعی
-
همه با هم
-
en masse
به صورت دسته جمعی
-
به عنوان یک گروه
-
بطور کلی
-
به طور کلی
-
altogether
در مجموع
-
substantially
بطور قابل ملاحظه ای
-
تا حد زیادی
-
predominantly
عمدتا
-
jointly
به طور مشترک
-
cooperatively
به صورت تعاونی
-
اغلب