word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
چیزی که به عنوان بخش کوچکتر و کم اهمیت تر از چیزی بزرگتر وجود دارد
-
یک بازو، پا یا سایر اعضای بدن
-
بخش کوچکتر یا کم اهمیت تر که به چیزی متصل است
example - مثال
-
کمیته صرفاً ضمیمه شورا است و هیچ قدرتی از خود ندارد.
-
ارگانیسم دارای زائده های کوچک برگ مانند است.
-
او روی هر زائده قابل مشاهده یک خالکوبی داشت.
-
ارگانیسم دارای زائده های کوچک و برگ مانند است.
synonyms - مترادف
-
appurtenances
متعلقات
-
accessories
تجهیزات جانبی
-
تجهیزات
-
trappings
تله
-
accoutermentsUS
acoutermentsUS
-
accoutrementsUK
لوازم جانبی انگلستان
-
paraphernalia
لوازم جانبی
-
accompaniments
همراهی ها
-
additions
اضافات
-
adjuncts
کمکی ها
-
conveniences
راحتی
-
extras
اضافی
-
impedimenta
مانع
-
incidentals
اتفاقی
-
belongings
چیز
-
چیزها
-
things
تکه ها و تکه ها
-
bits and pieces
دنده
-
برخورد با
-
tackle
کیت
-
kit
دستگاه
-
apparatus
بار سفر
-
equipage
اثرات
-
baggage
بیت و باب
-
effects
کلوبگر
-
bits and bobs
اثاثیه
-
clobber
ابزار
-
furnishings
کالاها
-
tools
دکل
-
goods
-
rig
antonyms - متضاد
-
بدن
-
افسردگی
-
trunks
تنه ها