word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
به طور رسمی برای یک شغل یا مسئولیت انتخاب شده است.
-
(از یک روز یا زمانی) برای جلسه ای ترتیب داده شده است. غیره اتفاق بیفتد.
-
If buildings or rooms are appointed in a particular way. they have furniture and equipment of the stated standard.
اگر ساختمان ها یا اتاق ها به روش خاصی تعیین شده باشند. دارای مبلمان و تجهیزات استاندارد اعلام شده می باشند.
example - مثال
-
من می خواهم اعضای جدید کارکنان خود را معرفی کنم.
-
ده دقیقه قبل از ساعت مقرر عصبی بیرون دفترش نشست.
-
در آگهی آمده است که حمام جادار و مجهز است.
synonyms - مترادف
-
established
ایجاد
-
specified
مشخص شده
-
decided
تصمیم گرفت
-
agreed
موافقت کرد
-
prearranged
از پیش تعیین شده
-
arranged
ترتیب داده شده است
-
determined
مشخص
-
settled
مستقر شده
-
prescribed
تجویز شده است
-
scheduled
برنامه ریزی شده است
-
تنظیم
-
chosen
chosen
-
designated
تعیین شده است
-
assigned
اختصاص داده
-
fixed
درست شد