word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
عمل معاینه کسی یا چیزی به منظور قضاوت در مورد کیفیت آنها. موفقیت یا نیاز دارد.
-
a meeting in which an employee discusses his or her progress. aims. and needs at work with his or her manager or employer.
جلسه ای که در آن یک کارمند پیشرفت خود را مورد بحث قرار می دهد. اهداف و در محل کار با مدیر یا کارفرمای خود نیاز دارد.
-
an examination of the value. condition. qualities. etc. of something.
بررسی ارزش وضعیت. کیفیت ها و غیره از چیزی
-
یک جلسه بین یک کارمند و مدیر آنها برای بحث در مورد پیشرفت آنها. اهداف و نیازهای کار
example - مثال
-
این روزنامه به ارزیابی سرمقاله ای از دستاوردهای دولت در سال گذشته پرداخت.
-
بسیاری از شرکت ها به طور منظم ارزیابی مشاغل را انجام می دهند. اغلب به صورت سالانه
-
accurate/realistic/honest appraisal
ارزیابی دقیق / واقع بینانه / صادقانه
-
او گفت که تمایل به یک ارزیابی صادقانه برای شناسایی حقایق واقعی این موضوع وجود دارد.
-
Items valued at over $500 require written independent appraisals.
اقلامی که بیش از 500 دلار ارزش دارند نیاز به ارزیابی کتبی مستقل دارند.
-
real estate/property appraisal
ارزیابی املاک / املاک
-
یک ارزیابی خصوصی املاک و مستغلات برای فروش، ارزش آن را 1.53 میلیون دلار نشان داد.
-
Performance appraisals focus centrally on task standards and on work behaviours. not on personality.
ارزیابی عملکرد به طور متمرکز بر استانداردهای وظایف و رفتارهای کاری متمرکز است. نه روی شخصیت
-
میلیون ها کارمند تحت ارزیابی رسمی قرار می گیرند.
synonyms - مترادف
-
ارزیابی
-
ارزیابی
-
estimation
برآورد کردن
-
تخمین زدن
-
judgementUK
قضاوت انگلستان
-
judgmentUS
قضاوت ایالات متحده
-
appraisement
ارزیابی
-
مرور
-
ثابت
-
رتبه بندی
-
توجه
-
gagingUS
gagingUS
-
gaugingUK
gaugingUK
-
موجودی
-
assay
سنجش
antonyms - متضاد
-
indifference
بی تفاوتی
-
apathy
بی تفاوتی
-
detachment
کناره گیری
-
disinterest
بی علاقگی
-
disinterestedness
بی علاقگی
-
disregard
بی توجهی
-
incuriousness
کنجکاوی
-
incuriosity
بی تفاوتی
-
nonchalance
بی اعتنایی
-
unconcern
بی توجهی
-
callousness
بی عاطفه
-
dispassionateness
بی عاطفه بودن
-
impartiality
بی طرفی
-
impassiveness
بی عاطفه بودن
-
insouciance
بی احتیاطی