word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
example - مثال
-
از نقطه نظر. می توانید پنگوئن ها را تماشا کنید که به سختی به سمت لانه هایشان بالا می روند.
-
او قبل از شروع نوشتن به سختی در مورد موضوع خود تحقیق می کند.
-
من بسیار خجالتی هستم و به سختی از هرگونه سخنرانی در جمع اجتناب می کنم.
synonyms - مترادف
-
assiduously
با پشتکار
-
determinedly
قاطعانه
-
diligently
با پشتکار
-
سخت
-
industriously
به طور جدی
-
intently
به عمد
-
laboriously
به زحمت
-
purposefully
به طور هدفمند
-
resolutely
قاطعانه
-
amain
ماندن
-
doggedly
سرسختانه
-
intensely
به شدت
-
intensively
به شدت
-
sedulously
به طرز فحشا
-
slavishly
بردگی