word - لغت
armload
||
بار بازو
part of speech - بخش گفتار
noun
||
اسم
spell - تلفظ
ˈɑːm.ləʊd
UK :
ˈɑːrm.loʊd
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
example - مثال
-
والری دسته ای از مواد غذایی را به آشپزخانه آپارتمان جدیدش آورد.
-
او به طور معمول یک دسته از لباس های مد لباس را روی یک صندلی می اندازد.
-
مردم با انبوه کتاب از خانه بیرون می رفتند.
-
او از خانه در حال سوختن تنها با یک بازو دارایی فرار کرد.
-
با حمایت همسرش و انبوهی از خودباوری او تقویت شده است. او کار روزانه خود را رها کرد.
synonyms - مترادف
-
armful
بغل