word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
the act of judging or deciding the amount. value. quality. or importance of something. or the judgment or decision that is made.
عمل قضاوت یا تصمیم گیری در مورد مقدار. ارزش. کیفیت یا اهمیت چیزی یا قضاوت یا تصمیمی که گرفته می شود.
-
the process of testing. and making a judgment about. someone`s knowledge. ability. skills. etc.. or the judgment that is made.
روند آزمایش و قضاوت در مورد دانش کسی توانایی مهارت ها. و غیره یا قضاوتی که انجام می شود.
-
the process of considering all the information about a situation or a person and making a judgement.
فرآیند در نظر گرفتن تمام اطلاعات در مورد یک موقعیت یا یک شخص و قضاوت کردن.
-
فرآیند در نظر گرفتن مقدار یا ارزش چیزی. یا تصمیمی که گرفته می شود.
-
فرآیند محاسبه میزان مالیاتی که شخص باید بپردازد. یا مبلغی که باید پرداخت شود.
-
روند آزمایش و قضاوت در مورد . دانش کسی توانایی مهارت ها. و غیره..
example - مثال
-
Their methods of assessment produce nonsensical results.
روشهای ارزیابی آنها نتایج بیمعنی ایجاد میکند.
-
ما با یک ارزیابی پایه از مصرف انرژی هر خانواده شروع کردیم.
-
Tonight`s programme features an assessment of the government`s approach to crime.
برنامه امشب ارزیابی رویکرد دولت به جرم و جنایت است.
-
Various methods of assessment are used. including written and oral exams.
روش های مختلف ارزیابی استفاده می شود. شامل امتحانات کتبی و شفاهی.
-
تکالیف گروهی برای تعدیل به عنوان بخشی از ارزیابی دوره ارسال می شود.
-
They use various assessment tools to assess the patients` abilities to carry out various cognitive tasks.
آنها از ابزارهای مختلف ارزیابی برای ارزیابی توانایی های بیماران برای انجام وظایف مختلف شناختی استفاده می کنند.
synonyms - مترادف
-
ارزیابی
-
appraisal
ارزیابی
-
estimation
برآورد کردن
-
judgmentUS
قضاوت ایالات متحده
-
judgementUK
قضاوت انگلستان
-
تحلیل و بررسی
-
تخمین زدن
-
نظر
-
رتبه بندی
-
appraisement
ارزیابی
-
determination
عزم
-
ثابت
-
gagingUS
gagingUS
-
gaugingUK
gaugingUK
-
توجه
antonyms - متضاد
-
indifference
بی تفاوتی
-
apathy
بی تفاوتی
-
detachment
کناره گیری
-
disinterest
بی علاقگی
-
disinterestedness
بی علاقگی
-
disregard
بی توجهی
-
incuriousness
کنجکاوی
-
incuriosity
بی تفاوتی
-
nonchalance
بی اعتنایی
-
unconcern
بی توجهی
-
callousness
بی عاطفه
-
dispassionateness
بی عاطفه بودن
-
impartiality
بی طرفی
-
impassiveness
بی عاطفه بودن
-
insouciance
بی احتیاطی