word - لغت

assigns || اختصاص می دهد

part of speech - بخش گفتار

N/A || N/A

spell - تلفظ

əˈsaɪn

UK :

əˈsaɪn

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [assigns] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • UN troops were assigned the task of rebuilding the hospital.


    وظیفه بازسازی بیمارستان به نیروهای سازمان ملل واگذار شد.

  • The case has been assigned to our most senior officer.


    پرونده به ارشدترین افسر ما محول شده است.

  • Have you assigned a day for the interviews yet?


    آیا تا به حال روزی را برای مصاحبه در نظر گرفته اید؟

  • Each visitor to the site chooses an online alter ego, which is assigned a name.


    هر بازدید کننده از سایت، یک جایگزین آنلاین را انتخاب می کند که به آن یک نام اختصاص داده می شود.

  • Detectives have been unable to assign a motive for the murder.


    کارآگاهان نتوانسته اند انگیزه قتل را مشخص کنند.

  • The report assigned the blame for the accident to inadequate safety regulations.


    این گزارش مسئولیت این حادثه را بر عهده مقررات ایمنی ناکافی قرار داده است.

  • She was assigned to the newspaper's Berlin office.


    او به دفتر روزنامه برلین منصوب شد.

  • Her property was assigned to her grandchildren.


    اموال او به نوه هایش واگذار شد.

  • We assigned Alberto the task of watching the children.


    ما به آلبرتو وظیفه نظارت بر بچه ها را محول کردیم.

  • Judith was assigned to the office in Washington, D.C.


    جودیت به دفتری در واشنگتن دی سی منصوب شد.

  • We’re assigning seats on a first-come, first-serve basis.


    ما در حال تخصیص صندلی ها بر اساس اولویت اول، اولین خدمت هستیم.

  • The document outlines how the organization will be run and how research tasks will be assigned.


    این سند نحوه اداره سازمان و نحوه تعیین وظایف تحقیقاتی را مشخص می کند.

  • They assigned him to analyse computer records to look for signs of fraud.


    آنها به او مأموریت دادند تا سوابق رایانه ای را تجزیه و تحلیل کند تا نشانه های کلاهبرداری را جستجو کند.

  • Each individual was assigned to a team representing a major stakeholder.


    هر فرد به تیمی که نماینده یکی از ذینفعان اصلی بود منصوب شد.

  • I've been assigned to the finance department on a temporary basis.


    من به طور موقت به بخش مالی منصوب شده ام.

  • Over the past decade the organization has doubled its number of managers assigned abroad.


    در طول دهه گذشته، این سازمان تعداد مدیران خود را که در خارج از کشور منصوب شده اند، دو برابر کرده است.

  • They assigned a large sum of money to research and development.


    آنها مبلغ زیادی را برای تحقیق و توسعه اختصاص دادند.

  • Locals are frustrated that of the $110bn assigned by Congress in relief aid only $53bn has actually been spent.


    مردم محلی از اینکه از 110 میلیارد دلاری که کنگره برای کمک های امدادی اختصاص داده است، تنها 53 میلیارد دلار واقعاً خرج شده است ناامید هستند.

  • Each employee will be assigned an individual work area with a desk and shelving.


    به هر کارمند یک منطقه کاری جداگانه، با میز و قفسه اختصاص داده می شود.

  • Because most of the companies in which the fund has invested are private the fund's managers have had to assign them a market value.


    از آنجایی که بیشتر شرکت هایی که صندوق در آنها سرمایه گذاری کرده است خصوصی هستند، مدیران صندوق مجبور به تعیین ارزش بازار به آنها شده اند.

  • Buyers are being trained to use a spreadsheet to assign a cost to every step of completing a sale.


    به خریداران آموزش داده می شود تا از یک صفحه گسترده برای تعیین هزینه هر مرحله از تکمیل فروش استفاده کنند.

  • Assigning ownership rights to employees can help keep certain costs down.


    واگذاری حقوق مالکیت به کارکنان می تواند به کاهش هزینه های خاص کمک کند.

  • Internet Service Providers automatically assign IP addresses to their customers.


    ارائه دهندگان خدمات اینترنتی به طور خودکار آدرس های IP را به مشتریان خود اختصاص می دهند.

synonyms - مترادف

  • issues


    مسائل

  • distributes


    توزیع می کند

  • supplies


    تدارکات

  • circulates


    گردش می کند

  • disseminates


    منتشر می کند

  • allots


    اختصاص می دهد

  • allocates


    تقسیم بندی ها

  • apportions


    تحویل می دهد

  • delivers


    اعزام می کند

  • dispatches


    تجهیز می کند

  • dispenses


    acoutres

  • equips


    اداره می کند

  • furnishes


    استطاعت می کند

  • accoutres


    مناسب می کند

  • administers


    عطا می کند

  • affords


    ارسال می کند

  • appropriates


    معامله می کند

  • bestows


    وقف می کند

  • consigns


    ایالات متحده را حمایت می کند

  • deals out


    می دهد

  • endows


    کمک های مالی

  • favorsUS


    دست بیرون

  • gives


    لباس ها

  • gives out


    فراهم می کند

  • grants


    مفاد

  • hands out


    پرداخت می کند

  • outfits


  • provides


  • provisions


  • diffuses


  • disburses


antonyms - متضاد

  • revokes


    لغو می کند

  • withholds


    نگه می دارد

  • hoards


    انبارها

  • calls back


    تماس می گیرد

  • collects


    جمع آوری می کند

  • gathers


    جمع می کند

  • holds back


    عقب نگه می دارد

  • recalls


    به یاد می آورد

  • retains


    حفظ می کند

  • retracts


    پس می گیرد

  • stockpiles


    انباشته می شود

  • accumulates


    حذف می کند

  • amasses


    گرد می کند

  • removes


    مغازه ها

  • repeals


    کنار می کشد

  • rounds up


    دارای

  • stores


  • withdraws


  • holds


  • keeps