word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
example - مثال
-
بسیاری از کارهای او زندگینامه ای است.
-
او بیشتر به عنوان یک مقاله نویس زندگی نامه ای شناخته می شود.
-
این نمایشنامه کاملاً اتوبیوگرافیک است.
-
این فیلم یک درام موزیکال اتوبیوگرافیک است.
-
I`ve been reading a collection of short autobiographical poems.
من در حال خواندن مجموعه ای از شعرهای کوتاه زندگینامه هستم.
-
یک عنصر اتوبیوگرافیک در نقاشی های او وجود داشت.
synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
-
biographical
بیوگرافی
-
واقعی
-
درست است، واقعی
-
تاریخی
-
authentic
معتبر
-
nonfiction
غیر داستانی