word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
in an extremely eager or interested way.
به روشی بسیار مشتاق یا علاقه مند.
example - مثال
-
من مشتاقانه به ضبط های اولیه لوئیس آرمسترانگ و دوک الینگتون گوش دادم.
-
او مشتاقانه مسابقات تنیس را از تلویزیون دنبال می کند.
-
سال گذشته او شروع به ورزش شدید و هر روز دو ساعت پیاده روی کرد.
synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
-
اندکی
-
calmly
با آرامش
-
indifferently
بی تفاوت
-
apathetically
بی تفاوت
-
unenthusiastically
بدون اشتیاق
-
uneagerly
با بی میلی
-
lukewarmly
به صورت ولرم
-
half-heartedly
نیمه جان
-
impassively
به طرز بی حوصله ای
-
tepidly
به آرامی
-
unconcernedly
بدون نگرانی
-
superficially
سرتاسر
-
unexcitedly
به طور غیر هیجانی
-
weakly
ضعیف
-
neutrally
به صورت خنثی