word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
to forbid (= refuse to allow) something especially officially
منع کردن (= امتناع از اجازه) چیزی، به ویژه رسماً
-
یک دستور رسمی که از وقوع چیزی جلوگیری می کند
-
منع کردن کسی از کاری یا منع کردن از کاری
-
یک دستور رسمی که مانع از انجام کاری یا چیزی می شود
-
رسماً بگوییم فلان کار مجاز نیست یا فلانی اجازه انجام کاری را ندارد
example - مثال
-
این فیلم در چند کشور توقیف شد (= دولت از نمایش آن جلوگیری کرد).
-
او به مدت دو سال از رانندگی محروم شد.
-
بلند گفتن در سینما ممنوع شود.
-
این لایحه رانندگان را از استفاده از تلفن های دستی منع می کند.
-
رئیس جمهور از ممنوعیت سلاح های تهاجمی حمایت کرد.
-
پلیس در حال اجرای ممنوعیت ایالتی در مورد فروش وسایل آتش بازی است.
-
آنها اکنون ممنوعیت صادرات حیوانات زنده به اروپا را لغو کرده اند.
-
این قانون واردات عاج به کشور را ممنوع کرده است.
-
فعالیت تعدادی از خطوط هوایی به بریتانیا ممنوع شد.
synonyms - مترادف
-
prohibition
ممنوعیت
-
embargoes
تحریم ها
-
proscription
وتو می کند
-
vetoes
منع می کند
-
interdicts
محدودیت
-
ممنوعیت ها
-
interdictions
دستورات
-
injunctions
بار
-
تحریم می کند
-
boycotts
مهلت قانونی
-
moratoriums
تحریم
-
عدم اجازه
-
disallowances
تابو
-
taboo
توقف ها
-
stoppages
نمی کند
-
don'ts
امتناع
-
refusal
رد صلاحیت ها
-
disqualifications
سرکوب
-
suppression
سانسور
-
censorship
بلوک ها
-
blocks
راهویس
-
rahuis
دستورات بازدارنده
-
نه
-
restraining orders
دستورات دادگاه
-
no-nos
خارج از محدوده
-
court orders
محرومیت
-
سفارش
-
forbiddances
-
exclusion
-
-
bannings
antonyms - متضاد
-
provides
فراهم می کند
-
stipulates
تصریح می کند
-
specifies
مشخص می کند
-
demands
خواسته ها
-
instructs
دستور می دهد
-
postulates
فرضیه ها
-
states
ایالت ها
-
determines
تعیین می کند
-
imposes
تحمیل می کند
-
requires
نیاز دارد
-
agrees
موافق است
-
arranges
ترتیب می دهد
-
conditions
شرایط
-
contracts
قراردادها
-
designates
جزئیات
-
details
تضمین می کند
-
guarantees
اصرار دارد
-
insists on
سفارشات
-
insists upon
تجویز می کند
-
ordains
وعده می دهد
-
orders
هجی می کند
-
prescribes
احکام
-
promises
دراز می کشد
-
spells out
ایالات متحده را خاص می کند
-
decrees
تعهد می کند
-
lays down
برقرار می کند
-
particularizesUS
-
pledges
-
specificates
-
ensures
-
establishes