word - لغت

bastard || حرامزاده

part of speech - بخش گفتار

noun || اسم

spell - تلفظ

ˈbɑː.stəd

UK :

ˈbæs.tɚd

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [bastard] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bastard] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bastard] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bastard] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bastard] در گوگل

description - توضیح

  • an unpleasant person.


    یک فرد ناخوشایند


  • شخصی که از پدر و مادری متولد شده است که با یکدیگر ازدواج نکرده اند.

example - مثال

synonyms - مترادف

  • illegitimate


    نامشروع

  • baseborn


    متولد پایه

  • misbegotten


    بد زاده شده

  • supposititious


    شیاف

  • unfathered


    بی پدر

  • fatherless


    بی پدر


  • طبیعی

  • misborn


    بد متولد شده

  • spurious


    جعلی


  • خارج از ازدواج متولد شده است


  • متولد شده در وست


  • در سمت اشتباهی از پتو متولد شده است

  • adulterine


    زنا


  • عشق

  • born of unmarried parents


    از پدر و مادر مجرد متولد شده است

antonyms - متضاد


  • مشروع

  • genuine


    اصل


  • واقعی


  • درست است، واقعی

  • rightful


    برحق


  • مجاز

  • lawful


    حلال

  • acknowledged


    تصدیق کرد

  • recognizedUS


    ایالات متحده را شناسایی کرد

  • verifiable


    قابل تایید

  • recognisedUK


    به رسمیت شناخته شده در انگلستان

  • acceptable


    قابل قبول


  • کافی است

  • decent


    نجیب


  • خوب