word - لغت

bathe || حمام کردن

part of speech - بخش گفتار

verb || فعل

spell - تلفظ

beɪð

UK :

beɪð

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [bathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bathe] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

synonyms - مترادف

  • soak


    خیس خوردن

  • drench


    خیس کردن

  • souse


    سوس

  • douse


    خفه کردن


  • مرطوب

  • sop


    سوپ

  • drown


    غرق شدن

  • waterlog


    آبریز

  • sodden


    خیس شده


  • شستشو

  • dowse


    دوز


  • اب

  • immerse


    غوطه ور کردن

  • bedraggle


    قاطی کردن

  • submerge


    غوطه ور شدن

antonyms - متضاد

  • dehydrate


    کم آب کردن

  • desiccate


    خشك كردن


  • خشک

  • parch


    پارچ

  • scorch


    سوزاندن

  • sear


    سر زدن


  • کثیف


  • چشم پوشی

  • evaporate


    تبخیر شود


  • سوختن

  • blister


    تاول زدن

  • shrivel


    چروک شدن

  • wither


    پژمرده شدن

  • wring out


    به زور گرفتن


  • خشک کردن