word - لغت

bats || خفاش ها

part of speech - بخش گفتار

N/A || N/A

spell - تلفظ

bæt

UK :

bæt

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bats] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • a baseball/cricket/rounders/table tennis bat


    چوب بیسبال / کریکت / راندر / چوب تنیس روی میز

  • He batted the ball high into the air.


    او توپ را به هوا زد.

  • They batted the shuttlecock back and forth between them.


    آنها با خروس شاتل را بین خود به عقب و جلو زدند.

  • Jones will be the first to bat.


    جونز اولین کسی خواهد بود که خفاش می کند.

  • We were constantly batting flies off the food.


    ما دائماً مگس ها را از روی غذا می زدیم.

  • She crumpled up her coffee cup and batted it across the table.


    فنجان قهوه اش را مچاله کرد و آن را روی میز کوبید.

  • The cat was batting lazily at a ball of wool.


    گربه با تنبلی به توپ پشمی ضربه می زد.

  • She smiled and batted her eyelashes at him.


    لبخندی زد و مژه هایش را به او زد.

synonyms - مترادف

  • demented


    زوال عقل


  • دیوانه

  • mad


    دیوانه شده

  • crazed


    آشفته

  • deranged


    نامتعادل

  • unbalanced


    از تعادل خارج شده

  • unhinged


    دفت

  • daft


    روان پریش

  • maniacal


    حواس پرت

  • psychotic


    مجنون

  • wacky


    باتی

  • insane


    فاخته

  • lunatic


    گاگا

  • batty


    لوکو

  • cuckoo


    غمگین

  • gaga


    ذهنی

  • loco


    آجیل

  • loony


    روانی


  • پیچ دار

  • nutty


    واکو

  • psycho


    چرت و پرت

  • screwy


    ملایم

  • wacko


    دلخراش

  • whacko


    بیمار مغز

  • whacky


    خانه حشرات

  • balmy


    قابل تایید

  • bonkers


    مغز ترک خورده

  • brainsick


  • bughouse


  • certifiable


  • crackbrained


antonyms - متضاد

  • balanced


    متعادل

  • sane


    عاقل


  • صدا

  • uncrazy


    غیر دیوانه

  • compos mentis


    compos mentes

  • rational


    گویا


  • پایدار


  • معقول

  • lucid


    شفاف


  • طبیعی

  • intelligent


    باهوش

  • logical


    منطقی

  • calm


    آرام

  • levelheaded


    همسطح

  • clear-headed


    روشن سر

  • sensible


    متفکر

  • discerning


    مناسب

  • fit


    درست


  • سالم


  • خوب

  • well-balanced


    ثابت


  • منسجم


  • جمع آوری شده

  • coherent


    درست فکر

  • collected


    هوشمندانه

  • right-minded


    همه وجود دارد


  • از نظر ذهنی سالم


  • سر روشن

  • mentally sound


    از ذهن سالم

  • clearheaded