word - لغت

battalion || گردان

part of speech - بخش گفتار

noun || اسم

spell - تلفظ

bəˈtæl.i.ən

UK :

bəˈtæl.i.ən

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [battalion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [battalion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [battalion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [battalion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [battalion] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • But these men were carrying guns and were formed in battalions and regiments.


    اما این افراد اسلحه حمل می کردند و در گردان ها و گروهان ها تشکیل می شدند.


  • من هر دوستی را که در گردان داشته ام از دست داده ام. به جز نیل اینجا و تو

  • I met a young officer of the machine-gun battalion. and lending him my glasses pointed out where the Germans were massing.


    با افسر جوان گردان مسلسل آشنا شدم. و عینکم را به او قرض دادم و نشان داد که آلمانی ها کجا جمع می شوند.

  • In July the battalion was relieved from this brigade and attached directly to corps headquarters.


    در تیرماه گردان از این تیپ خارج و مستقیماً به مقر سپاه متصل شد.

  • The battalion had no losses.


    گردان هیچ تلفاتی نداشت.

synonyms - مترادف


  • شرکت


  • زور

  • units


    واحدها

  • brigades


    تیپ ها

  • regiments


    هنگ ها

  • contingents


    مشمولان

  • corps


    سپاه


  • تقسیم

  • squads


    جوخه ها

  • squadrons


    اسکادران ها

  • armies


    ارتش ها

  • garrisons


    پادگان ها

  • legions


    لژیون ها

  • teams


    تیم ها

  • troops


    نیروهای

antonyms - متضاد