word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
synonyms - مترادف
-
thwarting
خنثی کردن
-
frustrating
خسته کننده، اذیت کننده
-
hindering
مانع
-
foiling
فویل کردن
-
checking
چک کردن
-
stopping
توقف
-
impeding
مانع
-
blocking
مسدود کردن
-
preventing
جلوگیری می کند
-
obstructing
مانع
-
hampering
مانع
-
curbing
مهار کردن
-
stymieing
گیر انداختن
-
restraining
مهار کردن
-
forestalling
پیش گیری
antonyms - متضاد
-
encouragement
تشویق
-
promotion
ترویج
-
مزیت - فایده - سود - منفعت
-
کمک
-
allowance
کمک هزینه
-
تصویب
-
معاونت
-
clearance
ترخیص کالا از گمرک
-
آزادی
-
کمک
-
liberation
رهایی
-
اجازه
-
spontaneity
خودانگیختگی
-
fulfilmentUK
تحقق انگلستان
-
fulfillmentUS
تحقق ایالات متحده