word - لغت

bean || لوبیا

part of speech - بخش گفتار

noun || اسم

spell - تلفظ

biːn

UK :

biːn

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [bean] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bean] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bean] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bean] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bean] در گوگل

description - توضیح

  • a seed. or the pod containing seeds. of various climbing plants. eaten as a vegetable.


    یک دانه. یا غلاف حاوی دانه ها. از گیاهان مختلف کوهنوردی به عنوان سبزی خورده می شود

  • a seed. or the pod (= seed container) of various plants. eaten as a vegetable.


    یک دانه. یا غلاف (= ظرف دانه) گیاهان مختلف. به عنوان سبزی خورده می شود

example - مثال

  • The villagers cultivate mostly maize and beans.


    اهالی روستا بیشتر به کشت ذرت و لوبیا می پردازند.


  • لوبیا فقط زمانی جوانه می زند که دما به اندازه کافی گرم باشد.

  • Cut the beans in half lengthways.


    لوبیاها را از طول نصف کنید.

  • I`m having beans on toast for supper.


    من برای شام نان تست لوبیا می خورم.


  • وگان ها تمام پروتئین مورد نیاز خود را از آجیل دریافت می کنند. دانه. لوبیا و غلات.

synonyms - مترادف


  • دانه


  • غلات

  • kernel


    هسته

  • berry


    توت

  • grist


    سنگ ریزه


  • میوه


  • ذرت

  • dome


    گنبد


  • سر

  • noggin


    نوگین


  • مهره

  • noddle


    سر


  • نظرسنجی

  • nob


    ناب


  • مسدود کردن

antonyms - متضاد


  • پا

  • paw


    پنجه

  • tarsus


    تارسوس

  • trotter


    تروتر

  • ungual


    ungual

  • dewclaw


    پنجه شبنم

  • forepaw


    پا جلویی

  • hoof


    سم

  • hind paw


    پنجه عقب

  • dishonorUS


    بی ناموسی آمریکا

  • dishonourUK


    dishonourUK

  • disregard


    بی توجهی


  • خوب

  • punish


    تنبیه کردن