word - لغت

bear || خرس

part of speech - بخش گفتار

verb || فعل

spell - تلفظ

beər

UK :

ber

US :

family - خانواده

Wordfamily noun bearer adjective bearable ≠ unbearable verb bear adverb bearably ≠ unbearably

google image

نتیجه جستجوی لغت [bear] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bear] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bear] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bear] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bear] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

synonyms - مترادف

  • has


    دارد

  • owns


    دارد

  • possesses


    دارد

  • boasts


    به خود می بالد

  • has in keeping


    در حفظ دارد

  • holds


    دارای

  • maintains


    حفظ می کند

  • carries


    حمل می کند

  • controls


    کنترل ها

  • enjoys


    لذت می برد

  • has possession of


    در اختیار دارد

  • keeps


    نگه می دارد


  • ادعا می کند

  • prides oneself on


    به خود می بالد

  • retains


    حفظ می کند

antonyms - متضاد

  • lacks


    کمبود دارد


  • ندارد


  • مالک نیست


  • ندارد

  • doesn't have


    ندارد


  • بدون می رود

  • is insufficient in


    ناکافی است در

  • drops


    قطره می کند

  • throws


    پرتاب می کند

  • dumps


    زباله ها

  • releases


    منتشر شده

  • puts


    قرار می دهد

  • unholds


    نگه می دارد

  • lays


    می گذارد

  • places


    مکان ها