word - لغت

beefed || گوشت گاو

part of speech - بخش گفتار

verb || فعل

spell - تلفظ

biːf

UK :

biːf

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [beefed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [beefed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [beefed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [beefed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [beefed] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

synonyms - مترادف

  • complained


    شکایت کرد

  • grumbled


    غرغر کرد

  • groused


    خاردار

  • moaned


    ناله کرد

  • whinged


    بال زدن

  • whined


    ناله کرد

  • griped


    چنگ زد

  • grope


    دست زدن

  • gripen


    گریه کردن

  • carped


    فرش شده

  • grouched


    غرغر شده

  • bellyached


    شکم شده

  • bleated


    خون گرفته

  • grizzled


    گریزل کرد

  • fussed


    به هم ریخته

antonyms - متضاد

  • crowed


    بانگ


  • خدمه

  • delighted


    خوشحال

  • rejoiced


    خوشحال شد

  • praised


    ستوده شد