word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
google image
description - توضیح
-
برای شروع یا وجود
-
شروع به انجام کاری
-
برای شروع صحبت کردن
-
داشتن چیزی به عنوان قسمت اول
-
انجام دادن یا بودن اولین بخش از چیزی که ادامه دارد. شروع کنید.
example - مثال
-
هواپیما شروع به فرود نهایی خود به سمت فرودگاه کرد.
-
سس را به آرامی هم بزنید تا شروع به جوشیدن کند.
-
تماشاگران در انتظار شروع اجرا بی قرار می شدند.
-
با ورود دارو به جریان خون، احساس خواب آلودگی خواهید کرد.
-
قبل از اینکه شروع به صحبت کند گلویش را صاف کرد.