word - لغت

begrudgingly || با ابهام

part of speech - بخش گفتار

adverb || قید

spell - تلفظ

bɪˈɡrʌdʒ.ɪŋ.li

UK :

bɪˈɡrʌdʒ.ɪŋ.li

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [begrudgingly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [begrudgingly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [begrudgingly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [begrudgingly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [begrudgingly] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • I`m begrudgingly accepting that I cannot have caffeine and have switched to decaffeinated coffee.


    من با اکراه پذیرفتم که نمی توانم کافئین بخورم و به قهوه بدون کافئین روی آورده ام.

  • The university regents begrudgingly voted to raise tuition for in-state students.


    روسای دانشگاه با اکراه به افزایش شهریه برای دانشجویان داخلی رای دادند.


  • حتی یک نوجوان میتواند با اکراه کاری مفید انجام دهد، اگر خیلی معمولی نباشد.

synonyms - مترادف

  • grudgingly


    با بغض

  • hesitantly


    با تردید

  • reluctantly


    با اکراه

  • resentfully


    با رنجش

  • unwillingly


    ناخواسته

  • stingily


    بخیل

  • unenthusiastically


    بدون اشتیاق

  • without enthusiasm


    بدون شور و شوق


  • با لطف بد

  • half-heartedly


    نیمه جان

  • forcedly


    به زور

  • jealously


    با حسادت

  • enviously


    با حسودی

  • sulkily


    غمگین

  • bitterly


    به تلخی

antonyms - متضاد

  • freely


    آزادانه

  • gladly


    با خوشحالی

  • acceptingly


    با قبول

  • approvingly


    با تایید

  • contentedly


    خوشبختانه

  • delightedly


    با خوشحالی

  • embracingly


    در آغوش گرفتن

  • enthusiastically


    با اشتیاق

  • generously


    سخاوتمندانه

  • happily


    با خوشحالی

  • supportively


    حمایتی

  • willingly


    با کمال میل


  • با لطف خوب

  • appreciatively


    با قدردانی

  • positively


    مثبت