word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
example - مثال
-
من با اکراه پذیرفتم که نمی توانم کافئین بخورم و به قهوه بدون کافئین روی آورده ام.
-
The university regents begrudgingly voted to raise tuition for in-state students.
روسای دانشگاه با اکراه به افزایش شهریه برای دانشجویان داخلی رای دادند.
-
حتی یک نوجوان میتواند با اکراه کاری مفید انجام دهد، اگر خیلی معمولی نباشد.
synonyms - مترادف
-
grudgingly
با بغض
-
hesitantly
با تردید
-
reluctantly
با اکراه
-
resentfully
با رنجش
-
unwillingly
ناخواسته
-
stingily
بخیل
-
unenthusiastically
بدون اشتیاق
-
without enthusiasm
بدون شور و شوق
-
با لطف بد
-
half-heartedly
نیمه جان
-
forcedly
به زور
-
jealously
با حسادت
-
enviously
با حسودی
-
sulkily
غمگین
-
bitterly
به تلخی
antonyms - متضاد
-
freely
آزادانه
-
gladly
با خوشحالی
-
acceptingly
با قبول
-
approvingly
با تایید
-
contentedly
خوشبختانه
-
delightedly
با خوشحالی
-
embracingly
در آغوش گرفتن
-
enthusiastically
با اشتیاق
-
generously
سخاوتمندانه
-
happily
با خوشحالی
-
supportively
حمایتی
-
willingly
با کمال میل
-
با لطف خوب
-
appreciatively
با قدردانی
-
positively
مثبت