word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
example - مثال
-
او همیشه بالاترین استانداردهای رفتاری را از فرزندانش خواسته است.
-
رفتار احمقانه یک دانش آموز باعث بی اعتباری کل مدرسه شده است.
-
رفتار گاه به گاه او برای چنین موقعیت رسمی کاملاً نامناسب بود.
-
بعد از مدتی رفتار او واقعاً باعث عصبانیت من شد.
-
من تازه برای اولین بار با والدینش ملاقات کرده بودم، بنابراین بهترین رفتارم را داشتم.
synonyms - مترادف
-
actions
اقدامات
-
conducts
انجام می دهد
-
demeanors
رفتارها
-
acts
عمل می کند
-
attitudes
نگرش های
-
comportments
محفظه ها
-
decorums
تزئینات
-
deeds
اعمال
-
demeanourUK
رفتار انگلستان
-
deportments
تبعیدها
-
habits
عادات
-
manners
آداب
-
bearings
بلبرینگ
-
activities
فعالیت ها
-
addresses
آدرس ها
antonyms - متضاد
-
futilities
بیهودگی ها
-
impracticalities
غیر عملی ها
-
incapabilities
ناتوانی ها
-
ineffectivenesses
ناکارآمدی ها
-
ineffectuality
بی اثر بودن
-
ineffectualness
بی اثر بودن
-
inefficacies
ناکارآمدی ها
-
inefficiencies
ناکارآمدی ها
-
uselessnesses
بی فایده ها
-
inadequacies
نارسایی ها
-
incompetences
بی کفایتی ها
-
ineptnesses
ناتوانی ها
-
pointlessnesses
بی هدفی ها
-
unavailingness
عدم استفاده
-
unworkabilities
ناکارآمدی ها