word - لغت

beheaded || سر بریده

part of speech - بخش گفتار

verb || فعل

spell - تلفظ

bɪˈhed

UK :

bɪˈhed

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [beheaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [beheaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [beheaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [beheaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [beheaded] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

synonyms - مترادف

  • decapitated


    سر بریده

  • guillotined


    گیوتین شده

  • decollated


    دکلره شده

  • executed


    اجرا شده

  • headed


    رهبری کرد

  • necked


    گردن زده

  • topped


    بالای سر

  • killed


    کشته شده


  • به مرگ


  • به بلوک آورده است


  • سر کسی را بریدن


  • سر بریدن

  • axed


    تبر زده


  • روی بلوک قرار دهید

  • lopt


    لوپ کردن

antonyms - متضاد