word - لغت

bejewelled || آراسته با جواهرات

part of speech - بخش گفتار

adjective || صفت

spell - تلفظ

bɪˈdʒuː.əld

UK :

bɪˈdʒuː.əld

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [bejewelled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bejewelled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bejewelled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bejewelled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bejewelled] در گوگل

description - توضیح

  • wearing a lot of jewellery or decorated with precious stones.


    پوشیدن جواهرات زیاد یا تزئین شده با سنگ های قیمتی.

example - مثال

synonyms - مترادف

  • studded


    میخ زده

  • covered


    سرپوشیده

  • dotted


    خط چین

  • scattered


    پراکنده شده است

  • peppered


    فلفل شده

  • spangled


    پیچ خورده

  • spotted


    خالدار

  • sprinkled


    پاشیده شده

  • bejeweledUS


    bejeweledUS

  • bespangled


    به هم ریخته

  • flecked


    فلک کرد

  • freckled


    لک دار

  • spotty


    لکه دار

  • mottled


    خالدار

  • stippled


    مهره زده

antonyms - متضاد

  • plain


    جلگه

  • stripped


    برهنه شده