word - لغت

belabouring || آزار دادن

part of speech - بخش گفتار

verb || فعل

spell - تلفظ

bɪˈleɪ.bər

UK :

bɪˈleɪ.bɚ

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [belabouring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [belabouring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [belabouring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [belabouring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [belabouring] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

synonyms - مترادف

  • beating


    كتك زدن

  • bludgeoning


    تپه زدن

  • thrashing


    کوبیدن

  • whipping


    شلاق زنی

  • bashing


    ضربه زدن

  • basting


    ضربه زدن

  • batting


    ضربه زدن

  • battering


    کتک زدن

  • belting


    کمربند بستن

  • birching


    توس

  • buffeting


    بوفه زدن

  • buffetting


    بوفه کردن

  • clubbing


    باشگاه زدن

  • currying


    کاری کردن

  • doing


    در حال انجام

antonyms - متضاد

  • disregarding


    بی توجهی

  • forgetting


    فراموش کردن

  • ignoring


    نادیده گرفتن

  • overlooking


    مشرف

  • overpassing


    عبور از

  • passing over


    عبور از

  • slighting


    کوچک کردن

  • slurring over


    درهم ریختن