word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
ماضی ساده و ماضی ازایمان داشتن
-
فکر کردن که چیزی درست است درست. یا واقعی
-
باور نکردن اینکه چیزی درست است
-
وقتی به کسی در مورد چیزی که درست است می گوید. اگرچه بعید به نظر می رسد
-
وقتی تاکید می کند که چیزی درست است گفت.
-
چیزی که شما می گویید تا تأکید کنید که چیزی آشکارا درست نیست.
-
وانمود کردن یا تصور کردن
example - مثال
-
او مدعی است که با رئیس جمهور ملاقات کرده است. اما من او را باور ندارم
-
من هنوز معتقدم که مردم اساساً خوب هستند.
-
من یک لحظه آن داستان را باور نمی کنم.
-
باورش سخت است که مشکلی در او وجود داشته باشد - او بسیار سالم به نظر می رسد.
-
من فکر نمی کنم که آنها باید او را به زندان می انداختند. درست نیست
synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
-
known
شناخته شده
-
established
ایجاد
-
proven
ثابت شده است
-
accepted
پذیرفته شده
-
avowed
قول داد
-
certified
گواهی شده
-
noted
اشاره شد
-
recognisedUK
به رسمیت شناخته شده در انگلستان
-
recognizedUS
ایالات متحده را شناسایی کرد
-
acknowledged
تصدیق کرد
-
admitted
پذیرفته
-
identified
شناخته شده است
-
known
شناخته شده
-
واقعی
-
درست است، واقعی