word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
example - مثال
-
او جنگ طلب بود. و هنگامی که پرونده به دادگاه رفت آشکارا دادستان خود را مسخره کرد.
-
خارج از بار، انبوهی از مستهای جنگ طلب است.
-
The Army Medical Corps was appealing to those who wished to offer aid to fellow men in time of war. but not to join them in belligerent acts.
سپاه پزشکی ارتش از کسانی که مایل به ارائه کمک به هموطنان خود در زمان جنگ بودند، درخواست می کرد. اما نه اینکه در اقدامات خصمانه به آنها بپیوندیم.
-
به نظر می رسد افکار عمومی در هر دو کشور متخاصم علیه جنگ تغییر می کند.
-
جنگها اغلب به معاهدههای تقسیمی ختم میشوند که در آن قلمرو بین متخاصمان تقسیم میشود.
-
He said that citizens who associate themselves with an enemy government. and enter this country bent on hostile acts. are enemy belligerents.
او گفت که شهروندانی که خود را با دولت دشمن همراه می کنند. و متمایل به اقدامات خصمانه وارد این کشور شوند. دشمنان متخاصم هستند
synonyms - مترادف
-
خشونت آمیز
-
contentious
مناقشه برانگیز
-
argumentative
استدلالی
-
bellicose
جنگ طلب
-
hostile
خصومت آمیز
-
pugnacious
خصمانه
-
combative
رزمنده
-
quarrelsome
دعوا
-
antagonistic
آنتاگونیست
-
confrontational
تقابلی
-
militant
ستیزه جو
-
truculent
بی رحم
-
disputatious
بحث برانگیز
-
scrappy
خرد شده
-
threatening
تهدید کننده
antonyms - متضاد
-
مهربان
-
peaceable
صلح آمیز
-
nonaggressive
غیر تهاجمی
-
nonbelligerent
غیر متخاصم
-
pacific
صلح جو
-
peaceful
صلح آمیز
-
unbelligerent
غیر متخاصم
-
uncombative
بدون مبارزه
-
uncontentious
بی ادعا
-
amicable
دوستانه
-
benign
خوش خیم
-
conciliatory
آشتی جویانه
-
harmonious
هماهنگ
-
nonviolent
غیر خشونت آمیز
-
agreeable
قابل قبول