word - لغت

bellyful || شکمی

part of speech - بخش گفتار

noun || اسم

spell - تلفظ

ˈbel.i.fʊl

UK :

ˈbel.i.fʊl

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [bellyful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bellyful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bellyful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bellyful] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bellyful] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

synonyms - مترادف

  • excess


    اضافی

  • surfeit


    موج سواری

  • superabundance


    ابر فراوانی


  • چربی

  • overabundances


    مازاد فراوانی

  • overages


    بیش از حد

  • overflows


    سرریز می شود

  • overkill


    بیش از حد

  • overpluses


    مازاد

  • oversupplies


    مازاد عرضه


  • فراوانی

  • plethoras


    انبوهی

  • pluses


    مثبت ها

  • redundancy


    افزونگی

  • superfluities


    اضافی

antonyms - متضاد

  • deficiency


    کمبود

  • deficits


    کسری ها

  • insufficiencies


    نارسایی ها

  • shortage


    کمبود

  • lacks


    کمبود دارد

  • scarcity


    کمبود

  • dearths


    کمبودها


  • خواستن

  • inadequacy


    بی کفایتی

  • paucity


    کمبود


  • فقر

  • scantiness


    ناچیز بودن

  • scarceness


    کمیاب بودن

  • famine


    قحطی

  • shortfalls


    کمبودها