word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
example - مثال
-
اگرچه او تازه وارد مدرسه شده است. ما دوست داریم او احساس کند که به او تعلق دارد.
-
فکر می کنم این فنجان ها متعلق به کمد دیگر است.
-
این یک باشگاه آقایان است - زنان به اینجا تعلق ندارند.
-
در آن روزها احساس می کردند که بچه ها در مهد کودک و دور از چشم هستند.
-
چکمه های کثیف روی میز نیست. در حال حاضر آنها؟
synonyms - مترادف
-
اتحادیه
-
acceptance
پذیرش - پذیرفته شدن
-
attachment
پیوست
-
fellowship
معاشرت
-
rapport
آرامش
-
affiliation
وابستگی
-
closeness
نزدیکی
-
kinship
خویشاوندی
-
شراکت
-
ارتباط
-
affinity
قرابت
-
ارتباط
-
inclusion
نقص
-
integration
ادغام
-
loyalty
وفاداری
antonyms - متضاد
-
alienation
بیگانگی
-
antipathy
انزجار
-
dislike
دوست نداشتن
-
hatred
نفرت
-
insecurity
ناامنی
-
مخالفت
-
فاصله
-
separability
تفکیک پذیری
-
detachment
کناره گیری
-
remoteness
دور بودن
-
aloofness
دوری
-
alienation
بیگانگی
-
estrangement
بیگانگی
-
coldness
سردی
-
separation
جدایش، جدایی