word - لغت

bend || خم شدن

part of speech - بخش گفتار

verb || فعل

spell - تلفظ

bend

UK :

bend

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [bend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bend] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bend] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

synonyms - مترادف

  • curved


    منحنی

  • flexed


    خم شد

  • warped


    تاب خورده

  • contorted


    منحرف شده

  • curled


    پیچ خورده

  • twisted


    پیچ خورده

  • arced


    قوس دار

  • arcked


    قوس دار

  • bowed


    تعظیم کرد

  • arched


    قوس دار

  • coiled


    پیچ خورده

  • deformed


    ناقص شده

  • hooked


    قلاب شده

  • crooked


    کج

  • distorted


    تحریف شده

antonyms - متضاد

  • straightened


    راست شد

  • beautified


    زیبا شده


  • گل سرخ

  • risen


    برخاسته

  • lasted


    به طول انجامید

  • endured


    تحمل کرد

  • held


    برگزار شد

  • holden


    نگهدارنده

  • prevailed


    غالب شد

  • survived


    جان سالم به در برد

  • bore up


    خسته کردن

  • borne up


    به عهده گرفت

  • held out


    برگزار شد

  • held up


    نگه داشت

  • kept going


    ادامه داد