word - لغت

berthed || berthed

part of speech - بخش گفتار

verb || فعل

spell - تلفظ

bɜːθ

UK :

bɝːθ

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [berthed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [berthed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [berthed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [berthed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [berthed] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

synonyms - مترادف

  • moored


    لنگر انداخته است

  • anchored


    متصل

  • docked


    لنگر انداخت

  • landed


    فرود آمد

  • disembarked


    پیاده شد

  • dropped anchor


    لنگر انداخت

  • came in


    وارد شد


  • بفرمایید تو، بیا تو

  • arrived


    رسید

  • beached


    ساحل شده


  • قرار دادن

  • alighted


    پیاده شد

  • reached


    رسیده است

  • grounded


    زمین شده


  • زمین

antonyms - متضاد


  • خاموش کردن