word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
example - مثال
-
همه چیز در مورد او نشان دهنده یک ذهن تحصیل کرده و دانش از جهان است.
-
He was fast gaining his strength. and the increased fulness and color of his countenance betokened returning health.
او به سرعت در حال افزایش قدرت خود بود. و پری و رنگ فزاینده چهره او نشان دهنده سلامتی دوباره بود.
-
His whole expression betokened a feverish interest.
تمام قیافهاش نشاندهنده علاقهای تبآمیز بود.
-
او به گونه ای صحبت می کرد که وضوح بیشتری نسبت به او برای دیدن نمایشگر او داشت.
-
مسافر هیچ باری نداشت. و لباس او نشان دهنده فشار بسیاری از خواسته ها بود.
synonyms - مترادف
-
indicates
نشان می دهد
-
denotes
نشان می دهد
-
signifies
دلالت می کند
-
bespeaks
صحبت می کند
-
evidences
شواهد
-
manifests
آشکار می کند
-
means
به معنای
-
represents
نشان می دهد
-
declares
اعلام می کند
-
marks
نشانه ها
-
promises
وعده می دهد
-
suggests
حاکی از
-
bodes
نوید می دهد
-
shows
نشان می دهد
-
typifies
نمونه می کند
antonyms - متضاد
-
denies
تکذیب می کند