word - لغت

betrothed || نامزد شده

part of speech - بخش گفتار

noun || اسم

spell - تلفظ

bɪˈtrəʊðd

UK :

bɪˈtroʊðd

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [betrothed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [betrothed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [betrothed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [betrothed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [betrothed] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

synonyms - مترادف

  • engaged


    نامزد شده

  • affianced


    وابسته

  • promised


    قول داده

  • pledged


    متعهد شد

  • bespoke


    سفارشی

  • bespoken


    سفارشی

  • bound


    مقید شده است

  • contracted


    قرارداد

  • plighted


    گرفتار

  • espoused


    مورد حمایت قرار گرفت

  • handfast


    دستی

  • committed


    متعهد شد

  • intended


    مورد نظر


  • گرفتار


  • نامزد برای ازدواج

antonyms - متضاد

  • unattached


    غیر متصل


  • تنها


  • رایگان

  • uninvolved


    غیر درگیر

  • unengaged


    غیر درگیر

  • uncommitted


    غیر متعهد


  • در دسترس

  • disengaged


    جدا شده

  • unpledged


    بی تعهد

  • partnerless


    بدون شریک

  • unbetrothed


    نامزد نشده

  • unmarried


    مجرد

  • unpromised


    بی وعده

  • unwedded


    ازدواج نکرده

  • unwed


    ازدواج نکرده