word - لغت

bifurcation || دوشاخه شدن

part of speech - بخش گفتار

noun || اسم

spell - تلفظ

ˌbaɪ.fəˈkeɪ.ʃən

UK :

ˌbaɪ.fɚˈkeɪ.ʃən

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [bifurcation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bifurcation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bifurcation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bifurcation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bifurcation] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

synonyms - مترادف


  • تقسیم


  • شکاف

  • breakup


    جدایی

  • cleavage


    رخ

  • dissolution


    انحلال

  • disunion


    جدایی

  • fractionalization


    کسری کردن

  • fractionation


    تقسیم بندی

  • partition


    تقسیم بندی

  • schism


    شقاق

  • scission


    بریدگی

  • separation


    جدایش، جدایی

  • sundering


    جدا کردن

  • branching


    انشعاب

  • fork


    چنگال

antonyms - متضاد

  • unification


    اتحاد


  • اتحاد. اتصال

  • juncture


    نقطه اتصال


  • کل

  • unity


    وحدت

  • closing


    بسته شدن

  • closure


    بسته


  • ازدواج

  • conformity


    مطابقت


  • جامد


  • معاونت


  • کمک

  • attachment


    پیوست


  • کمک

  • promotion


    ترویج