word - لغت

bigfoot || پاگنده

part of speech - بخش گفتار

verb || فعل

spell - تلفظ

ˈbɪɡ.fʊt

UK :

ˈbɪɡ.fʊt

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [bigfoot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bigfoot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bigfoot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bigfoot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bigfoot] در گوگل

description - توضیح

example - مثال


  • او دیروز برنامه های نظم و قانون جدید را اعلام کرد. اما وزیر کشور با اعلامیه خود او را مبنی بر ساخت سه زندان بسیار بزرگ به پا گنده کرد.

  • The Italian designer`s presence has angered some who claim London fashion week should be a showcase for British design. One said: He has bigfooted British fashion.


    حضور این طراح ایتالیایی خشم عده ای را برانگیخته است که ادعا می کنند هفته مد لندن باید ویترینی برای طراحی بریتانیا باشد. یکی گفت: او مد بریتانیایی پاگنده است.


  • من مطمئن نیستم که چه کسی او را پاگنده کرده است، اما او پیام خود را کاملاً تغییر داد.


  • آیا گروه احساس میکردند که توسط ستاره تحت فشار قرار میگیرند؟

  • Bigfoot. yetis. mermaids. krakens. the Loch Ness Monster. dragons. . . . Do you believe they lived – or live in our world?


    پاگنده. یتیس پری دریایی کراکن ها هیولای دریاچه نس اژدها . . . آیا شما معتقدید که آنها در دنیای ما زندگی می کردند - یا زندگی می کردند؟

synonyms - مترادف

  • heavyweight


    سنگین وزن

  • kingpin


    شاه سنجاق

  • honcho


    هونچو

  • bigwig


    بزرگ


  • سنگین

  • biggie


    بزرگ

  • kahuna


    کاهونا

  • kingfish


    شاه ماهی

  • nob


    ناب

  • nabob


    ناباب

  • nawab


    نواب


  • بزرگ

  • nibs


    نوک ها


  • چرخ

  • sasquatch


    ساسکوچ

antonyms - متضاد

  • lightweight


    سبک وزن


  • هیچ کس

  • nonentity


    عدم وجود


  • هیچ چیزی

  • shrimp


    میگو

  • twerp


    twerp

  • whippersnapper


    شلاق زن

  • zero


    صفر

  • zilch


    زیلچ

  • cypherUK


    cypherUK

  • cipherUS


    cipherUS

  • pygmy


    پیگمی

  • insignificancy


    بی اهمیتی

  • dwarf


    آدم کوتوله

  • insect


    حشره